دیگه تعجب نمی کنم!

صحنه ی اول:
جمعیتی که دارن به سمت مسجد النبی میدوند... الله اکبر... الله اکبر... وهابی ها درِ مغازه ها رو باز می ذارن، خیلی از دس فروش ها روی جنس هاشون یه پارچه می کشن و همه می دوند سمت مسجد... و من مبهوت ایستادم و این ورو اون ور رو نگاه می کنم ...شنیده بودم که وهابی ها موقع نماز که میشه در مغازه ها رو باز می ذارن و میرن... اینها همونایی بودن که سر ریالی کم تر، کوتاه نمی امدن... واقعا باورش سخت بود... اما این بار با چشم های خودم می دیدم...این جمعیت داشتن به سمت مسجدالنبی می دویدن تا یکی دیگه از نماز های طولانی شون رو به جماعت در مسجد بخونن...من با خودم مرور می کنم..." این ها همون وهابی هایی هستن که خداشون مادیه و دست و پا داره؟! خداشون روی عرش بزرگش نشسته و شاید داره یکی از خوراکی های خوشمزه شو می خوره...!!! چطور می تونستن این طوری به سمت همچین خدایی برن تا چند دقیقه ای رو باهاش صحبت کنن! این ها همون وهابی هایی هستن که دینشون یا بهتره بگم فرقه شون ساخته ی دست انگلیسه؟؟!"
صحنه ی دوم:
فروشگاه های بزرگ مکه ومدینه هوش از سر هر مسافری می بره! بهونه مون هم این سخن حضرت رسوله که "خریدن سوغاتی از مستحباته!!" ما رو دسته جمعی می برن به یکی از این فروشگاه ها که از کف تا سقف لباس و کفش و چِه و چِه... گذاشتن، ابعاد و مساحت وسایز فروشگاه بماند که کار بچه های مهندسیه... به هر حال یه فروشگاه بزرگ با چند تا در برای ورود و خروج...عرب ها از نیم ساعت قبل از اذان مغرب توی بلند گو هاشون داد می زدن که "ملت برین حساب کنین الوقت الصلاه!!" جالب این قسمت ماجراست که هر جا چشم می چرخونی فقط ایرانی می بینی، انگار که مثلا اونجا ایران باشه نه عربستان! خلاصه چند بار گفتن تا رفتیم سمت صندوق تا جنس هایی که خریده بودیمو حساب کنیم. اما میترا و منیژه هنوز دارن دنبال کفش واسه ثریا و تی شرت واسه کامبیز می گردن! مثلا تصور کن: ملیحه اینو بردارم واسه پژمان؟! اندازشه؟! اقا تورو خدا الان می ریم دیگه....! ملیحه این کفشو بر دارم واسه پری؟؟ عرب وهابی این بار با چوب مخصوصش اومده و یه جوری زنا رو هل می ده به سمت در خروجی که"روح روح الوقت الصلاه...."
صحنه ی اخر:
صحنه ی اخر خیلی غم انگیزه... اندازه ی تمام نفهمی های ما، ما که میگم منظورم ما شیعه هاست...ما شیعه نام ها که خدای ادعاییم! تو این صحنه ی اخر فقط احساسم شرمندگی بود، شرمندگی در مقابل امامی که ما ایرانی ها یعنی نماینده اش بودیم...
وهابی ها ایرانی های شیعه رو از فروشگاه بیرون کردن و تما م کارکنان حتی نگهبان ها رفتن تا به نماز اول وقتشون برسن... تعداد زیادی از ایرانی ها جلوی در منتظرن که کی در های فروشگاه باز میشه که برن و بقیه ی خریدشون رو بکنن...! دیگه تعجب نمی کنم اگه واسه یه وهابی کشتن 4 و به عبارتی 7 شیعه مساوی باشه با ورود به بهشت...!دیگه تعجب نمی کنم وقتی اون زن شُرطه به زن شیعه ای که موقع بلند شدن از زمین یا علی می گه، میگه مشرک...! دیگه تعجب نمی کنم...
پ.ن: عیدتون خیلی مبارک.

5 نظر:

لیان پرتال (دانشجویان بوشهر) گفت...

درود
انجمن گفتگوی دانشجویان بوشهر به تفکیک دانشگاه های مختلف (خلیج فارس ، آزاد ، پیام نور ، علوم پزشکی) راه اندازی شد.
ما را در ایجاد محفلی گرم و صمیمی برای تمامی دانشجویان بوشهر یاری نموده و فعالیت های خود را متمرکز کنید.
از این طریق رسما از مدیریت وبگاه شما تقاضا می شود پستی در همین رابطه از طریق وبگاهتان منتشر نموده و ما را در امر اطلاع رسانی یاری نمایید.
به امید پیروزی روز افزون
Adress : www.lianportal.com
Email : Pguni@live.com

لیان پرتال گفت...

سلام
لطفا به انجمن بیاید و ثبت نام کنید
به admin پیام خصوصی بفرستید و رشته های دانشگاهی دانشگاهتون رو بگید!
فوری فوری

ناشناس گفت...

سلام
لینک شدین... مرسی بای...
www.pguni.blogfa.com

الی گفت...

عالی بود مطلب بسیار زیبایی بود
همه میدونیم ولی ...
حالا شما بگید باید چکار کنیم؟

کیوان فریور گفت...

خییییییلیییی باحال بود...بسی شادی ایجاد شد

ارسال یک نظر